تحقیق جایگاه‌ عرف‌ در حقوق‌ بین‌ الملل‌ و حقوق‌ اسلام‌ ۱۸ ص ( ورد)

تحقیق جایگاه‌ عرف‌ در حقوق‌ بین‌ الملل‌ و حقوق‌ اسلام‌ ۱۸ ص ( ورد)

تحقیق جایگاه‌ عرف‌ در حقوق‌ بین‌ الملل‌ و حقوق‌ اسلام‌ ۱۸ ص ( ورد)

تحقیق-جایگاه‌-عرف‌-در-حقوق‌-بین‌-الملل‌-و-حقوق‌-اسلام‌-18-ص-(-ورد)لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : ۱۹ صفحه

 قسمتی از متن word (..doc) : 
 

‏عرف‏……………………‏…………………………………………..‏………‏…………. &‏ ۲
‏جایگاه‏‌‏ عرف‏‌‏ در حقوق‏‌‏ بین‏‌‏ الملل‏‌‏ و حقوق‏‌‏ اسلام‏‌
‏چکیده: مقاله حاضر، تلاشی است جهت بررسی جایگاه عُرف در حقوق بین‏‏‏الملل و حقوق اسلام، به این معنا که می‏‏‏توان گفت عُرف و عادت، قدیمی‏‏‏ترین پدیده حقوقی است و از زمانهای بسیار کهن تا گذشته‏‏‏ای که چندان دور نیست، تنها مظهر و جلوگاه حقوق بوده است.
‏نگارنده، برای بررسی تفصیلی در ابتدا به بحث عُرف در حقوق بین‏‏‏الملل‏ ‏ رُم، آنگلوساکسون و کامن لا می‏‏‏پردازد. در ادامه، عرف در قانون و حقوق اسلام را بحث کرده و نمونه‏‏‏هایی از مصادیق عُرف در حقوق اسلام و نقش عرف در پیدایش نظام دیات در اسلام را مورد بررسی قرار داده است.
‏نویسنده، در پایان نتیجه می‏‏‏گیرد که نظام دیات یک حکم تأسیسی اسلام نیست، بلکه اسلام آن را امضا کرده و جزء احکام امضائی است و عرف و عادت در پیدایش آن نقش بسزایی را به عهده داشته است. همچنین با توجه به مطالب ذکر شده به دست می‏‏‏آید که پرداخت دیه از طرف عاقله نیز تابع عُرف است.
‏کلیدواژه‏‏‏ها: عرف، عرف در حقوق بین‏‏‏الملل، عرف در حقوق اسلام.
‏گفتار اول‏‌‏: عرف‏‌‏ در حقوق‏‌‏ بین‏‌‏ الملل‏‌
‏۱ـ مقدمه‏‌
‏ ‏هرچه‏‌‏ در تاریخ‏‌‏ زندگی‏‌‏ اجتماعی‏‌‏ بشر به‏‌‏ دورانهای‏‌‏ گذشته‏‌‏تر و دورتر بازگردیم‏‌‏ نیروی‏‌‏ نظام‏‌‏ خانوادگی‏‌‏ را که‏‌‏ به‏‌‏ شکل‏‌‏ عرف‏‌‏ متجلی‏‌‏ بوده‏‌‏ استوارتر می‏‌‏یابیم‏‌‏. چنان‏‌‏ که‏‌‏ در دوران‏‌‏ کنونی‏‌‏ نیز نظام‏‌‏ زندگی‏‌‏ جوامع‏‌‏ بَدَوی‏‌‏ که‏‌‏ در گوشه‏‌‏ و کنار کره‏‌‏ زمین‏‌‏ وجود دارند جز به‏‌‏ صورت‏‌‏ عرفی‏‌‏ نیست‏‌‏ و این‏‌‏ نشانه‏‌‏ای‏‌‏ از دورانهای‏‌‏ نخستین‏‌‏ ملل‏‌‏ متمدن‏‌‏ فعلی‏‌‏ می‏‌‏باشد که‏‌‏ قرنها راه‏‌‏ کمال‏‌‏ را پیموده‏‌‏اند و اینک‏‌‏ در مدارج‏‌‏ عالی‏‌‏ مدنیت‏‌‏ ره‏‌‏ می‏‌‏سپرند.
‏ ‏بنابراین‏‌‏ می‏‌‏توان‏‌‏ گفت‏‌‏ عرف‏‌‏ و عادت‏‌‏ قدیمی‏‌‏ترین‏‌‏ پدیده‏‌‏ حقوقی‏‌‏ است‏‌‏ و از زمانهای‏‌‏ بسیار کهن‏‌‏ تا گذشته‏‌‏ای‏‌‏ که‏‌‏ چندان‏‌‏ دور نیست‏‌‏ تنها مظهر و جلوگاه‏‌‏ حقوق‏‌‏ بوده‏‌‏ چنان‏‌‏ که‏‌‏ مارک‏‌‏ رگلاند تصریح‏‌‏ کرده‏‌‏: ‏«‏در حقیقت‏‌‏ عرف‏‌‏ منبع‏‌‏ اول‏‌‏ حقوق‏‌‏ و نخستین‏‌‏ مظهر آن‏‌‏ است‏‌»‏ و پیش‏‌‏ از به‏‌‏ وجود آمدن‏‌‏ حقوق‏‌‏ کتبی‏‌‏ حاکمیت‏‌‏ بلامنازعی‏‌‏ داشته‏‌‏ و با دقت‏‌‏ و خشونت‏‌‏ مورد عمل‏‌‏ و اِغماض‏‌‏ و چون‏‌‏ و چرا در آن‏‌‏ را نداشته‏‌‏ است‏‌‏. بدیهی‏‌‏ است‏‌‏ همان‏‌‏طور که‏‌‏ به‏‌‏ نظر بشر زیباییهای‏‌‏ طبیعت‏‌‏ با زشتیها همراه‏‌‏ هم‏‌‏ هستند عرفهای‏‌‏ آن‏‌‏ أعصار نیز ضمن‏‌‏ آنکه‏‌‏ حافظ‏‌‏ بخشی‏‌‏ از حقوق‏‌‏ طبیعی‏‌‏ و برخی‏‌‏ از سجایای‏‌‏ اخلاقی‏‌‏ بوده‏‌‏ مقررات‏‌‏ ناهنجار و نامطلوبی‏‌‏ نیز در برداشته‏‌‏ است‏‌‏. وضع‏‌‏ انحصاری‏‌‏ عرف‏‌‏ دیری‏‌‏ نپایید و تحولی‏‌‏ که‏‌‏ به‏‌‏ مرور در همه‏‌‏ شئون‏‌‏ زندگی‏‌‏ بشر رخ‏‌‏ داد، در صحنه‏‌‏ حقوق‏‌‏ نیز ظاهر گردید. انسان‏‌‏ از دیرباز متوجه‏‌‏ شده‏‌‏ بود که‏‌‏ مدون‏‌‏ نبودن‏‌‏ عرف‏‌‏ چه‏‌‏ اشکالات‏‌‏ جدّی‏‌‏ در زندگی‏‌‏ اجتماعی‏‌‏ وی‏‌‏ پدید می‏‌‏آورد. بدین‏‌‏ مناسبت‏‌‏ از عهد باستان‏‌‏ پس‏‌‏ از رواج‏‌‏ کتابت‏‌‏ گاه‏‌‏ به‏‌‏ گاه‏‌‏ کوششهایی‏‌‏ به‏‌‏ عمل‏‌‏ می‏‌‏آورد تا منبع‏‌‏ جدیدی‏‌‏ به‏‌‏ شکل‏‌‏ کتبی‏‌‏ برای‏‌‏ حقوق‏‌‏ ایجاد نماید. قوانین‏‌‏ سومری‏‌‏ و کتیبه‏‌‏ حمورابی‏‌‏ که‏‌‏ در حدود ۲۰۰۰ سال‏‌‏ پیش‏‌‏ از میلاد حضرت‏‌‏ مسیح‏‌‏(ع‏‌‏) ‏ ‏وضع‏‌‏ و تدوین‏‌‏ شده‏‌‏اند و نیز ألواح‏‌‏ دوازده‏‌‏گانه‏‌‏ روم‏‌‏ نشانه‏‌‏ بارز چنین‏‌‏ تلاش‏‌‏ و کوششی‏‌‏ می‏‌‏باشد که‏‌‏ به‏‌‏ دست‏‌‏ ما رسیده‏‌‏ است‏‌‏ ولی‏‌‏ چنین‏‌‏ کوششی‏‌‏ در عهد باستان‏‌‏ فقط‏‌‏ توانست‏‌‏ دایره‏‌‏ کوچک‏‌‏ و محدودی‏‌‏ از قلمرو گسترده‏‌‏ عرف‏‌‏ را برای‏‌‏ مدتی‏‌‏ به‏‌‏ تسخیر حقوقی‏‌‏ کتبی‏‌‏ درآورد؛ در حالی‏‌‏ که‏‌‏ عرف‏‌‏ همچنان‏‌‏ نقش‏‌‏ و اهمیت‏‌‏ درجه‏‌‏ اول‏‌‏ خود را محفوظ‏‌‏ داشت‏‌‏.
‏ ‏در دو قرن‏‌‏ اخیر همواره‏‌‏ با پیشرفت‏‌‏ علم‏‌‏ و صنعت‏‌‏ انسان‏‌‏ کوشیده‏‌‏ است‏‌‏ روابط‏‌‏ حقوقی‏‌‏ خود را تا آن‏‌‏ درجه‏‌‏ که‏‌‏ میسر است‏‌‏ از صورت‏‌‏ عرفی‏‌‏ محض‏‌‏ خارج‏‌‏ سازد و اصولی‏‌‏ بنا نهد که‏‌‏ تردیدی‏‌‏ در آنها نباشد و همان‏‌‏ گونه‏‌‏ که‏‌‏ در ساختن‏‌‏ انواع‏‌‏ ماشینها از اصول‏‌‏ علمی‏‌‏ استعانت‏‌‏ جسته‏‌‏ در زندگی‏‌‏ اجتماعی‏‌‏ خود نیز مسلّمات‏‌‏ را پیدا کند و به‏‌‏ جای‏‌‏ امور قابل‏‌‏ تردید بنشاند. زیرا با آنکه
‏عرف‏……………………‏…………………………………………..‏………‏…………. &‏ ۲
‏‌‏ عرف‏‌‏ و عادت‏‌‏، بیان‏‌‏ قانون‏‌‏ به‏‌‏ صرف‏‌‏ طبع‏‌‏ است‏‌‏ ولی‏‌‏ امری‏‌‏ منجز و دارای‏‌‏ حدودی‏‌‏ مشخص‏‌‏ نیست‏‌‏.
‏ ‏آن‏‌‏ کس‏‌‏ که‏‌‏ مقررات‏‌‏ آن‏‌‏ را به‏‌‏ سود خود نبیند می‏‌‏تواند در آن‏‌‏ به‏‌‏ انحای‏‌‏ مختلف‏‌‏ شک‏‌‏ نماید حدود و ثغور آن‏‌‏ به‏‌‏ طور کلی‏‌‏ نامعلوم‏‌‏ و کیفیت‏‌‏ آن‏‌‏ در خور تأمل‏‌‏ است‏‌‏ و در ارزش‏‌‏ و اعتبار آن‏‌‏ امکان‏‌‏ تردیدهایی‏‌‏ موجود است‏‌‏ بدین‏‌‏ ترتیب‏‌‏ با ترقی‏‌‏ روز افزون‏‌‏ علم‏‌‏ و صنعت‏‌‏ و افزایش‏‌‏ سرسام‏‌‏آور جمعیت‏‌‏ و پیدایش‏‌‏ انواع‏‌‏ داد و ستد و به‏‌‏ وجود آمدن‏‌‏ صور جدید روابط‏‌‏ اجتماعی‏‌‏، بسیاری‏‌‏ وسایل‏‌‏ و روابط‏‌‏ حقوقی‏‌‏ تازه‏‌‏ پدید آمدند که‏‌‏ تنها با مقررات‏‌‏ عرفی‏‌‏ قابل‏‌‏ حل‏‌‏ و فصل‏‌‏ نبودند و در شرایط‏‌‏ جدید و با اشکال‏‌‏ پیچیده‏‌‏ و نوظهور روابط‏‌‏ حقوقی‏‌‏ که‏‌‏ هر یک‏‌‏ نیازمند راه‏‌‏ حل‏‌‏ فوری‏‌‏ و قاطع‏‌‏ بود. علاوه‏‌‏ بر آن‏‌‏ عرف‏‌‏ به‏‌‏ صورت‏‌‏ وسیله‏‌‏ ناقص‏‌‏ و نارسا جلوه‏‌‏گر شد یا رأی‏‌‏ آن‏‌‏ نداشت‏‌‏ که‏‌‏ با سرعت‏‌‏ زمان‏‌‏ پیش‏‌‏ رود و پاسخگوی‏‌‏ همه‏‌‏ نیازمندیها و ضرورتهای‏‌‏ حقوقی‏‌‏ عصر حاضر باشد. بنابراین‏‌‏ در این‏‌‏ مرحله‏‌‏ از رشد اجتماعی‏‌‏ [جوان ج ۲: ۱۱۵]‏ ‏ بنا به‏‌‏ ضرورت‏‌‏ اجتماعی‏‌‏ اندیشه‏‌‏ پژوهنده‏‌‏ بشر بار دیگر متوجه‏‌‏ قانون‏‌‏ کتبی‏‌‏ گردید و تلاش‏‌‏ تازه‏‌‏ای‏‌‏ برای‏‌‏ استفاده‏‌‏ از این‏‌‏ وسیله‏‌‏ بیان‏‌‏ حقوق‏‌‏ آغاز کرد و به‏‌‏ یاری‏‌‏ قوانینی‏‌‏ که‏‌‏ از نظم‏‌‏ طبیعی‏‌‏ اشیا و امور، استنتاج‏‌‏ کرد چنان‏‌‏ اصولی‏‌‏ بنا نهاد که‏‌‏ قوانین‏‌‏ منقح‏‌‏ و مدون‏‌‏ دوران‏‌‏ کنونی‏‌‏ ثمره‏‌‏ آن‏‌‏ است‏‌‏. در این‏‌‏ طریقه‏‌‏ جدید، حقوق‏‌‏ به‏‌‏ صورت‏‌‏ نوشته‏‌‏ تجسم‏‌‏ یافت‏‌‏ و بسیاری‏‌‏ از مشکلات‏‌‏ حقوق‏‌‏ عرف‏‌‏ برطرف‏‌‏ گردید.
‏ ‏از قرن‏‌‏ نوزدهم‏‌‏ به‏‌‏ بعد بنا به‏‌‏ ضرورتهای‏‌‏ اجتماعی‏‌‏ حقوق‏‌‏ داخلی‏‌‏ قسمت‏‌‏ اعظم‏‌‏ کشورهای‏‌‏ متمدن‏‌‏ یکی‏‌‏ پس‏‌‏ از دیگری‏‌‏ به‏‌‏ صورت‏‌‏ کتبی‏‌‏ در آمد و در گروه‏‌‏ دیگر این‏‌‏ کشورها که‏‌‏ اصطلاحاً آنگلوساکسون‏‌‏ خوانده‏‌‏ می‏‌‏شوند با آنکه‏‌‏ وفاداری‏‌‏ به‏‌‏ سوابق‏‌‏ قضایی‏‌‏ و عرفهای‏‌‏ قدیمی‏‌‏ و سنن‏‌‏ محفوظ‏‌‏ ماند مع‏‌‏ الوصف‏‌‏ از قانون‏‌‏ نوشته‏‌‏ بهره‏‌‏ برداری‏‌‏ شایان‏‌‏ به‏‌‏ عمل‏‌‏ آمد.
‏ ‏در این‏‌‏ دوران‏‌‏ با آنکه‏‌‏ عده‏‌‏ای‏‌‏ از طرفداران‏‌‏ قانون‏‌‏ کوشش‏‌‏ فراوان‏‌‏ مبذول‏‌‏ داشتند تا آن‏‌‏ را به‏‌‏ عنوان‏‌‏ تنها منبع‏‌‏ معتبر حقوق‏‌‏ قلمداد نمایند و برخی‏‌‏ از آنان‏‌‏ تا آنجا پیش‏‌‏ رفتند که‏‌‏ تصور کردند در عصر حاضر هیچ‏‌‏ مسأله‏‌‏ حقوقی‏‌‏ نیست‏‌‏ که‏‌‏ درباره‏‌‏ آن‏‌‏ نتوان‏‌‏ در کلمات‏‌‏ مضبوط‏‌‏ در قانون‏‌‏ یا اصلی‏‌‏ که‏‌‏ در یکی‏‌‏ از متون‏‌‏ آن‏‌‏ ثبت‏‌‏ شده‏‌‏ باشد، راه‏‌‏ حلی‏‌‏ یافت‏‌‏ [افشار: ۵۵]. ولی‏‌‏ بررسیهای‏‌‏ علمی‏‌‏ گروهی‏‌‏ دیگر از دانشمندان‏‌‏ برجسته‏‌‏ علم‏‌‏ حقوق‏‌‏ در باختر زمین‏‌‏ و واقع‏‌‏بینی‏‌‏ آنان‏‌‏ روشن‏‌‏ ساخت‏‌‏ که‏‌‏ با وجود رواج‏‌‏ روز افزون‏‌‏ قانون‏‌‏ علاوه‏‌‏ بر آنکه‏‌‏ عرف‏‌‏ در صحنه‏‌‏ روابط‏‌‏ بین‏‌‏ المللی‏‌‏ اهمیت‏‌‏ دیرینه‏‌‏ خود را حفظ‏‌‏ کرده‏‌‏ در حقوق‏‌‏ داخلی‏‌‏ نیز تا درجه‏‌‏ای‏‌‏ که‏‌‏ بلافاصله‏‌‏ پس‏‌‏ از قانون‏‌‏ قرار می‏‌‏گیرد، ارزش‏‌‏ و اعتبار خود را محفوظ‏‌‏ داشته‏‌‏ چنان‏‌‏ که‏‌‏ برخی‏‌‏ از مسائل‏‌‏ حقوقی‏‌‏ حتی‏‌‏ قانون‏‌‏ جز با استعانت‏‌‏ آن‏‌‏ قابل‏‌‏ اجرا نمی‏‌‏باشد. رمز بقای‏‌‏ عرف‏‌‏ در عصر حاضر در آن‏‌‏ است‏‌‏ که‏‌‏ با آنکه‏‌‏ امروزه‏‌‏ حاکمیت‏‌‏ و وحدت‏‌‏ ملی‏‌‏ ایجاب‏‌‏ می‏‌‏نماید در سراسر هر کشور قانون‏‌‏ واحدی‏‌‏ مورد عمل‏‌‏ و متابعت‏‌‏ باشد ولی‏‌‏ به‏‌‏ لحاظ‏‌‏ شرایط‏‌‏ متغیر جغرافیایی‏‌‏ و اجتماعی‏‌‏ مناطق‏‌‏ مختلف‏‌‏ میسر نیست‏‌‏ که‏‌‏ در همه‏‌‏ مناطق‏‌‏ قانونی‏‌‏ بدون‏‌‏ انعطاف‏‌‏ و انطباق‏‌‏ با شرایط‏‌‏ ویژه‏‌‏ هر محیط‏‌‏ به‏‌‏ طور یکسان‏‌‏ به‏‌‏ مورد اجرا گذارده‏‌‏ شود. در چنین‏‌‏ حالتی‏‌‏ ناگزیر باید قانون‏‌‏ را به‏‌‏ عرف‏‌‏ متکی‏‌‏ ساخت‏‌‏ و به‏‌‏ کمک‏‌‏ آن‏‌‏ نقض‏‌‏ قانون‏‌‏ را جبران‏‌‏ کرد. از اینجا درستی‏‌‏ گفته‏‌‏ یهرنگ‏‌‏ آشکار می‏‌‏گردد که‏‌‏ اعلام‏‌‏ داشته‏‌‏: ‏«‏عرف‏‌‏ و رسوم‏‌‏ لازمه‏‌‏ حیات‏‌‏ و زندگی‏‌‏ انسانی‏‌‏ است‏‌‏ با او تغییر و تبدیل‏‌‏ می‏‌‏باید و با او از میان‏‌‏ می‏‌‏رود‏»‏. بنابراین‏‌‏ محتوا و ماهیت‏‌‏ حقوق‏‌‏ هرچه‏‌‏ باشد خواه‏‌‏ امر ضروری‏‌‏ و جاودانی‏‌‏، خواه‏‌‏ موقتی‏‌‏. آنچه‏‌‏ محقق‏‌‏ است‏‌‏ خاصیت‏‌‏ تفاوت‏‌‏ پذیری‏‌‏ آن‏‌‏ به‏‌‏ تناسب‏‌‏ تغییر شرایط‏‌‏ زمان‏‌‏ و مکان‏‌‏ می‏‌‏باشد. چنان‏‏‏که‏‌‏ منتسکیو در این‏‏‏باره‏‌‏ چنین‏‌‏ می‏‌‏گوید: ‏«‏قوانین‏‌‏ با طبیعت‏‌‏ و اساس‏‌‏ حکومت‏‌‏، با شرایط‏‌‏ خاص‏‌‏ هر کشور، آب‏‌‏ و هوای‏‌‏ سرد و گرم‏‌‏ یا معتدل‏‌‏ بودن‏‌‏ سرزمین‏‌‏ و خصوصیات‏‌‏ ارضی‏‌‏ و اقلیمی‏‌‏ آن‏‌‏، کیفیت‏‌‏ زندگی‏‌‏ مردم‏‌‏ از قبیل‏‌‏: کشاورز، دامپرور و غیره‏‌‏ بودن‏‌‏ آنها بستگی‏‌‏ دارند و باید با درجه‏‌‏ آزادی‏‌‏ که‏‌‏ سازمان‏‌‏ جامعه‏‌‏ می‏‌‏تواند آن‏‌‏ را تحمل‏‌‏ نماید، با مذهب‏‌‏ و تمایلات‏‌‏ و میزان‏‌‏ ثروت‏‌‏ و تعداد افراد و نوع‏‌‏ تجارت‏‌‏ و اخلاق‏‌‏ و کیفیات‏‌‏ زندگی‏‌‏ سکنه‏‌‏ کشور هماهنگی‏‌‏ داشته‏‌‏ باشد. بالاخره‏‌‏ قوانین‏‌‏ باید در میان‏‌‏ خود با یکدیگر و نیز هر یک‏‌‏ با اصول‏‌‏ و با منظور و هدف‏‌‏ خود با نظم‏‌‏ طبیعی‏‌‏ اشیائی‏‌‏ که‏‌‏ وابسته‏‌‏ به‏‌‏ آنها می‏‌‏باشند، متناسب‏‌‏ باشند با رعایت‏‌‏ تمام‏‌‏ این‏‌‏ جهات‏‌‏ می‏‌‏توان‏‌‏ قانون‏‌‏ را به‏‌‏ درستی‏‌‏ مورد بررسی‏‌‏ قرار داد‏»‏ [مونتسکیو کتاب اول فصل سوم].
‏عرف‏……………………‏…………………………………………..‏………‏…………. &‏ ۳
‏ ‏بدین‏‌‏ ترتیب‏‌‏، ملاحظه‏‌‏ می‏‌‏شود که‏‌‏ عوامل‏‌‏ مؤثر در حقوق‏‌‏ تا چه‏‌‏ اندازه‏‌‏ متعدد و متنوع‏‌‏ می‏‌‏باشند و منشأ خصوصیات‏‌‏ حقوق‏‌‏ هر قوم‏‌‏ و ملت‏‌‏ نیز همین‏‌‏ اختلاف‏‌‏ عوامل‏‌‏ است‏‌‏. این‏‌‏ تنوع‏‌‏ و تفاوت‏‌‏پذیری‏‌‏ از ضرورات‏‌‏ زندگی‏‌‏ اجتماعی‏‌‏ می‏‌‏باشد بنابراین‏‌‏ نباید حقوق‏‌‏ را به‏‌‏ صورت‏‌‏ اصول‏‌‏ غیرقابل‏‌‏ تغییری‏‌‏ که‏‌‏ در همه‏‌‏ زمانها و مکانها و در هر شرایطی‏‌‏ قابل‏‌‏ اجرا باشند، در نظر گرفت‏‌‏ و ناگزیر هنگام‏‌‏ مطالعه‏‌‏ آن‏‌‏ باید همه‏‌‏ پدیده‏‌‏هایی‏‌‏ را که‏‌‏ در حیات‏‌‏ اجتماعی‏‌‏ انسان‏‌‏ مؤثر است‏‌‏، به‏‌‏ حساب‏‌‏ آورد.
‏۲ ـ عرف‏‌‏ در حقوق‏‌‏ رم‏‌
‏با در نظر گرفتن‏‌‏ این‏‌‏ نکته‏‌‏ که‏‌‏ حقوق‏‌‏ رم‏‌‏ اثر غیرقابل‏‌‏ تردید بر روح‏‌‏ حقوق‏‌‏ همه‏‌‏ کشورهای‏‌‏ متمدن‏‌‏ خاصه‏‌‏ کشورهای‏‌‏ دارای‏‌‏ حقوق‏‌‏ نوشته‏‌‏ داشته‏‌‏ است‏‌‏ و تأثیر آن‏‌‏ در حقوق‏‌‏ فرانسه‏‌‏ بخصوص‏‌‏ در قسمت‏‌‏ تعهدات‏‌‏ آن‏‌‏ قبال‏‌‏ انکار نیست‏‌‏ [اوژن پتی: ۲].
‏ ‏بسیاری‏‌‏ از تعابیر و اصطلاحات‏‌‏ و سازمانهای‏‌‏ حقوقی‏‌‏ از حقوق‏‌‏ فرانسه‏‌‏ ناشی‏‌‏ گردیده‏‌‏ است‏‌‏. چنان‏‌‏ که‏‌‏ به‏‌‏ گفته‏‌‏ یهرنگ‏‌‏ ‏«‏فکر حقوقی‏‌‏ روش‏‌‏ ادراک‏‌‏ و کلیه‏‌‏ تعلیمات‏‌‏ رمی‏‌‏ است‏‌»‏ [افشار: ۳۸].
‏ ‏روشن‏‌‏ می‏‌‏گردد که‏‌‏ برای‏‌‏ بررسی‏‌‏ هر موضوع‏‌‏ کلی‏‌‏ حقوقی‏‌‏ از جمله‏‌‏ عرف‏‌‏ باید با اشاره‏‌‏ به‏‌‏ آن‏‌‏ حقوق‏‌‏ باستانی‏‌‏ هر چند بسیار مختصر آغاز سخن‏‌‏ گردد.
‏ ‏حقوق‏‌‏ در نخستین‏‌‏ اعصار رُم‏‌‏ تابع‏‌‏ مذهب‏‌‏ و از متفرعات‏‌‏ آن‏‌‏ محسوب‏‌‏ می‏‌‏گردیده‏‌‏ است‏‌‏. مع‏‌‏الوصف‏‌‏، همواره‏‌‏ برای‏‌‏ حقوق‏‌‏ قلمرو خاصی‏‌‏ وجودداشته‏‌‏ و برای‏‌‏ تمایز تأسیسات‏‌‏ مذهبی‏‌‏ از آنچه‏‌‏ صرفاً بشری‏‌‏ تلقی‏‌‏ می‏‌‏شده‏‌‏ اصطلاحات‏‌‏ متفاوتی‏‌‏ متداول‏‌‏ بوده‏‌‏ است‏‌‏. چنان‏‌‏ که‏‌‏ حقوق‏‌‏ مقدس‏‌‏ را به‏‌‏ لفظ‏‌‏ (Fas‏) و حقوق‏‌‏ غیر مذهبی‏‌‏ را با لفظ‏‌‏ ‏ (Jus‏)‏ ‏ می‏‌‏نامیده‏‌‏اند [اوژن پتی: ۴].
‏ ‏کلمه‏‌‏ ‏ (Jus‏)‏ ‏ به‏‌‏ معنی‏‌‏ وضعی‏‌‏ خود به‏‌‏ قواعدی‏‌‏ اطلاق‏‌‏ می‏‌‏شده‏‌‏ که‏‌‏ وسیله‏‌‏ حکومت‏‌‏ برقرار می‏‌‏شدند و اطاعت‏‌‏ از آنها برای‏‌‏ اهالی‏‌‏ فرض‏‌‏ بوده‏‌‏ ولی‏‌‏ به‏‌‏ مرور تحت‏‌‏ تأثیر فلسفه‏‌‏ عالی‏‌‏ و عمیق‏‌‏ یونان‏‌‏ حقوقدانان‏‌‏ رمی‏‌‏ در خارج‏‌‏ از مقررات‏‌‏ قوانین‏‌‏ کتبی‏‌‏ وجود حقوق‏‌‏ فطری‏‌‏ را نیز پذیرفتند در این‏‌‏ ادراک‏‌‏ جدید حقوق‏‌‏ و اخلاق‏‌‏ با یکدیگر آمیخته‏‌‏ شدند و این‏‌‏ آمیختگی‏‌‏ از تعریفی‏‌‏ که‏‌‏ اولپین‏‌‏ از سلسوس‏‌‏ با این‏‌‏ عبارت‏‌‏ ‏«‏حقوق‏‌‏ هنر خوب‏‌‏ و منصف‏‌‏ بودن‏‌‏ است‏‌»‏ نقل‏‌‏ کرده‏‌‏ بخوبی‏‌‏ معلوم‏‌‏ می‏‌‏شود. به‏‌‏ نظر او سه‏‌‏ اصل‏‌‏ اساسی‏‌‏ حقوق‏‌‏ عبارت‏‌‏ است‏‌‏ از زندگی‏‌‏ شرافتمندانه‏‌‏، عدم‏‌‏ اضرار به‏‌‏ غیر، ادای‏‌‏ حق‏‌‏ دیگران‏‌‏ که‏‌‏ دو اصل‏‌‏ آخر به‏‌‏ حقوق‏‌‏ باز می‏‌‏گردند ولی‏‌‏ اصل‏‌‏ اول‏‌‏ صرفاً قاعده‏‌‏ اخلاقی‏‌‏ است‏‌‏ و ضمانت‏‌‏ اجرای‏‌‏ آن‏‌‏ نه‏‌‏ در قانون‏‌‏ بلکه‏‌‏ در وجدان‏‌‏ و در درون‏‌‏ آدمی‏‌‏ می‏‌‏باشد. رمیها حقوق‏‌‏ را به‏‌‏ دو بخش‏‌‏ اساسی‏‌‏، حقوق‏‌‏ عمومی‏‌‏ و حقوق‏‌‏ خصوصی‏‌‏ تقسیم‏‌‏ می‏‌‏کرده‏‌‏اند. حقوق‏‌‏ عمومی‏‌‏ شامل‏‌‏: حکومت‏‌‏ کشوری‏‌‏، تأسیسات‏‌‏ دولتی‏‌‏، شعائر و امور مذهبی‏‌‏ و بالاخره‏‌‏ روابط‏‌‏ افراد با قوای‏‌‏ عمومی‏‌‏ می‏‌‏شد و حقوق‏‌‏ خصوصی‏‌‏ ناظر بر روابط‏‌‏ افراد با یکدیگر و مشتمل‏‌‏ بر: حقوق‏‌‏ فطری‏‌‏، حقوق‏‌‏ بشری‏‌‏ و حقوق‏‌‏ مدنی‏‌‏ می‏‌‏گردید و حقوق‏‌‏ مدنی‏‌‏ متضمن‏‌‏ قوانین‏‌‏ موضوع‏‌‏ و عرف‏‌‏ و عادت‏‌‏ بَدَوی‏‌‏ بومیان‏‌‏ بود [جوان: ۲۱]. اولپین‏‌‏ حقوق‏‌‏ را به‏‌‏ اعتبار مکتوب‏‌‏ و غیرمکتوب‏‌‏ بودن‏‌‏ نیز به‏‌‏ حقوق‏‌‏ نوشته‏‌‏ و غیر نوشته‏‌‏ تقسیم‏‌‏ کرده‏‌‏ است‏‌‏. حقوق‏‌‏ نوشته‏‌‏ آن‏‌‏ است‏‌‏ که‏‌‏ واضع‏‌‏ و انشاء کننده‏‌‏ آن‏‌‏ معلوم‏‌‏ و قابل‏‌‏ تعیین‏‌‏ باشد ولی‏‌‏ حقوق‏‌‏ غیر نوشته‏‌‏ دارای‏‌‏ واضع‏‌‏ معینی‏‌‏ نیست‏‌‏ و از سنن‏‌‏ و رسوم‏‌‏ تشکیل‏‌‏ می‏‌‏شود و برای‏‌‏ آن‏‌‏ تنها یک‏‌‏ منبع‏‌‏ یعنی‏‌‏ عرف‏‌‏ وجود دارد [اوژن پتی: ۷] . در آغاز حقوق‏‌‏ رم‏‌‏ به‏‌‏ صورت‏‌‏ غیر کتبی‏‌‏ بود و از عرفهای‏‌‏ قدیمی‏‌‏ مردم‏‌‏ ایتالیا که‏‌‏ رم‏‌‏ را بنیان‏‌‏ نهاده‏‌‏ بودند، تشکیل‏‌‏ می‏‌‏یافت‏‌‏ [اوژن پتی: ۳۵] رو آوردن‏‌‏ رومیان‏‌‏ به‏‌‏ حقوق‏‌‏ مکتوب‏‌‏ ناشی‏‌‏ از این‏‌‏ ضرورت‏‌‏ بوده‏‌‏ است‏‌‏ که‏‌‏ غیر کتبی‏‌‏ بودن‏‌‏ حقوق‏‌‏ در آن‏‌‏ دوران‏‌‏ به‏‌‏ پاتریسین‏‌‏ها امکان‏‌‏ می‏‌‏داد تا در حقوق‏‌‏ خصوصی‏‌‏ حتی‏‌‏ در حقوق‏‌‏ جزا روش‏‌‏ خودسرانه‏‌‏ و غیرعادلانه‏‌‏ای‏‌‏ در پیش‏‌‏ گیرند. پلبین‏‌‏ها در مقابل‏‌‏ این‏‌‏ بیداد بر انگیخته‏‌‏ شدند و در نتیجه‏‌‏ پایمردی‏‌‏ و کوشش‏‌‏ آنان‏‌‏ با وجود مقاومت‏‌‏ طولانی‏‌‏ پاتریسینها سرانجام‏‌‏ بین‏‌‏ دو گروه‏‌‏ مزبور توافق‏‌‏ به‏‌‏ عمل‏‌‏ آمد و حقوق‏‌‏ خصوصی‏‌‏ و عمومی‏‌‏ در حدود امکانات‏‌‏ و مقتضیات‏‌‏ آن‏‌‏ عهد از طرف‏‌‏ مأمورین‏‌‏ مخصوص‏‌‏ جمع‏‌‏ آوری‏‌
‏عرف‏……………………‏…………………………………………..‏………‏…………. &‏ ۴
‏ و در الواح‏‌‏ دوازده‏‌‏گانه‏‌‏ درج‏‌‏ و منتشر و منشأ تحول‏‌‏ عظیم‏‌‏ و بی‏‌‏ سابقه‏‌‏ای‏‌‏ در حقوق‏‌‏ رم‏‌‏ بلکه‏‌‏ در حقوق‏‌‏ بسیاری‏‌‏ از ملل‏‌‏ جهان‏‌‏ گردید.
‏ ‏با آنکه‏‌‏ پس‏‌‏ از تصویب‏‌‏ و انتشار مقررات‏‌‏ الواح‏‌‏ دوازده‏‏‏گانه‏‌‏ به‏‌‏ طور رسمی‏‌‏، حقوق‏‌‏ کتبی‏‌‏ جایگزین‏‌‏ غیر مکتوب‏‌‏ گردید ولی‏‌‏ بنا به‏‌‏ ضرورت‏‌‏، این‏‌‏ حقوق‏‌‏ در عمل‏‌‏ باقی‏‌‏ ماند و اعتبار خود را همچنان‏‌‏ حفظ‏‌‏ کرد؛ زیرا مندرجات‏‌‏ الواح‏‌‏ مذکور مانند هر قانون‏‌‏ دیگر نمی‏‌‏توانست‏‌‏ همه‏‌‏ دقایق‏‌‏ زندگی‏‌‏ حقوق‏‌‏ مردم‏‌‏ را شامل‏‌‏ گردد. طبیعتاً در مورد مسائلی‏‌‏ که‏‌‏ خارج‏‌‏ از دایره‏‌‏ شمول‏‌‏ آن‏‌‏ قرار می‏‌‏گرفتند، چاره‏‌‏ای‏‌‏ جز مراجعه‏‌‏ به‏‌‏ حقوق‏‌‏ عرفی‏‌‏ نبود خاصه‏‌‏ آنکه‏‌‏ بسیاری‏‌‏ از مقررات‏‌‏ منعکس‏‌‏ در الواح‏‌‏ به‏‌‏ لحاظ‏‌‏ و اجمال‏‌‏ نیازمند توضیح‏‌‏ و تفسیر بود و این‏‌‏ جز به‏‌‏ کمک‏‌‏ اصول‏‌‏ و قواعد عرفی‏‌‏ میسر نبود. به‏‌‏ علاوه‏‌‏ لازم‏‌‏ بود که‏‌‏ شکل‏‌‏ و ترتیب‏‌‏ حمل‏‌‏ قضایای‏‌‏ حقوقی‏‌‏ و آیین‏‌‏ دادرسی‏‌‏ تعیین‏‌‏ گردد و انجام‏‌‏ این‏‌‏ مهم‏‌‏ به‏‌‏ عهده‏‌‏ کاهنان‏‌‏ که‏‌‏ عهده‏‌‏دار اجرای‏‌‏ عدالت‏‌‏ بودند و سایر حقوقدانان‏‌‏ رومی‏‌‏ محول‏‌‏ بود که‏‌‏ به‏‌‏ کمک‏‌‏ عرفها و سنن‏‌‏ و با ایجاد رویه‏‌‏های‏‌‏ قضایی‏‌‏ ارائه‏‌‏ طریق‏‌‏ می‏‌‏کردند [اوژن پتی: ۳۵]. بنابراین‏‌‏ در رم‏‌‏ زمانی‏‌‏ طولانی‏‌‏ روابط‏‌‏ حقوقی‏‌‏ بر اساس‏‌‏ عرف‏‌‏ و عادت‏‌‏ فیصله‏‌‏ می‏‌‏یافت‏‌‏ و پس‏‌‏ از رواج‏‌‏ حقوق‏‌‏ مکتوب‏‌‏ نیز بنا به‏‌‏ ضرورت‏‌‏ در کنار مقررات‏‌‏ کتبی‏‌‏ دوام‏‌‏ آورد و اعتبار خود را کم‏‌‏ و بیش‏‌‏ حفظ‏‌‏ کرد.
‏۳ـ عرف‏‌‏ در حقوق‏‌‏ کشورهای‏‌‏ گروه‏‌‏ آنگلوساکسون‏‌
‏ ‏برای‏‌‏ مطالعه‏‌‏ مقایسه‏‌‏ای‏‌‏ عرف‏‌‏ در حقوق‏‌‏ گروه‏‌‏ آنگلوساکسون‏‌‏ چاره‏‌‏ای‏‌‏ نیست‏‌‏ جز آنکه‏‌‏ اشاره‏‌‏ای‏‌‏ هرچند مختصر به‏‌‏ این‏‌‏ نوع‏‌‏ حقوق‏‌‏ که‏‌‏ به‏‌‏ سبک‏‌‏ و رنگ‏‌‏ و جلوه‏‌‏ خاصی‏‌‏ است‏‌‏ به‏‌‏ عمل‏‌‏ آید.
‏ ‏با آنکه‏‌‏ حقوق‏‌‏ بریتانیا از حقوق‏‌‏ رم‏‌‏ و حقوق‏‌‏ کلیسا هردو متأثر گردیده‏‌‏ ولی‏‌‏ هیچ‏‌‏گاه‏‌‏ مانند حقوق‏‌‏ فرانسه‏‌‏ به‏‌‏ طور کامل‏‌‏ به‏‌‏ وسیله‏‌‏ حقوق‏‌‏ رم‏‌‏ و یا از طریق‏‌‏ رخ‏‌‏ دادن‏‌‏ انقلاب‏‌‏ و استقرار کامل‏‌‏ شیوه‏‌‏ قانونگذاری‏‌‏ تجدید حیات‏‌‏ در طول‏‌‏ تاریخ‏‌‏ به‏‌‏ طور آرام‏‌‏ و یکنواخت‏‌‏ به‏‌‏ سیر و حیات‏‌‏ تکامل‏‌‏ بخش‏‌‏ خود ادامه‏‌‏ نداده‏‌‏ است‏‌‏. به‏‌‏ این‏‌‏ مناسبت‏‌‏ اکثر حقوقدانان‏‌‏ آن‏‌‏ کشور تصور می‏‌‏نمایند در صورت‏‌‏ قبول‏‌‏ اسلوب‏‌‏ قانونگذاری‏‌‏ به‏‌‏ سنن‏‌‏ حقوق‏‌‏ آنها لطمه‏‌‏ وارد می‏‌‏شود و حال‏‌‏ آنکه‏‌‏ پذیرفتن‏‌‏ چنین‏‌‏ سبکی‏‌‏ هیچ‏‌‏ گاه‏‌‏ ملازمه‏‌‏ با الغای‏‌‏ همه‏‌‏ سنن‏‌‏ حقوقی‏‌‏ گذشته‏‌‏ ندارد. چنان‏‌‏ که‏‌‏ حتی‏‌‏ انقلاب‏‌‏ کبیر فرانسه‏‌‏ باعث‏‌‏ گسیختگی‏‌‏ همه‏‌‏ رشته‏‌‏های‏‌‏ تأسیسات‏‌‏ حقوقی‏‌‏ سابق‏‌‏ فرانسویان‏‌‏ نگردید [داوید: ۲۱۳ ش ۲۶۱].
‏ ‏بنابراین‏‌‏ از خصایص‏‌‏ ذاتی‏‌‏ حقوق‏‌‏ انگلستان‏‌‏ اعتقاد به‏‌‏ حفظ‏‌‏ سنن‏‌‏ و سوابق‏‌‏ حقوقی‏‌‏ می‏‌‏باشد که‏‌‏ از تاریخ‏‌‏ آن‏‌‏ سرزمین‏‌‏ پدید آمده و با آن‏‌‏ عجین‏‌‏ شده‏‌‏ است‏‌‏.
‏ ‏قدیمی‏‌‏ترین‏‌‏ دوران‏‌‏ حقوق‏‌‏ انگلستان‏‌‏ عصر آنگلوساکسونهاست‏‌‏ که‏‌‏ در سال‏‌‏ ۱۰۶۶ میلادی‏‌‏ با تسلط‏‌‏ نرماندها به‏‌‏ آن‏‌‏ سرزمین‏‌‏ خاتمه‏‌‏ می‏‌‏پذیرد. اسم‏‌‏ مرکب‏‌‏ آنگلوساکسون‏‌‏ یادگار نام‏‌‏ دو قبیله‏‌‏ ژرمنی‏‌‏، یعنی‏‌‏ آنگلها و ساکسونها است‏‌‏ که‏‌‏ در قرن‏‌‏ ششم‏‌‏ میلادی‏‌‏ به‏‌‏ اتفاق‏‌‏ ژوتها و دانواها، دو قبیله‏‌‏ هم‏‌‏ نژاد خود، بریتانیای‏‌‏ کبیر را تسخیر و حقوق‏‌‏ خود را در آن‏‌‏ سرزمین‏‌‏ متداول‏‌‏ کردند. پیش‏‌‏ از تسلط‏‌‏ این‏‌‏ قبایل‏‌‏ رومیها نزدیک‏‌‏ چهار قرن‏‌‏ در آنجا حکمرانی‏‌‏ داشته‏‌‏اند ولی‏‌‏ اثر حقوقی‏‌‏ برجسته‏‌‏ای‏‌‏ از آنها در آنجا بجا نمانده‏‌‏ است‏‌‏. به‏‌‏ این‏‌‏ مناسبت‏‌‏ به‏‌‏ نظر دانشمندان‏‌‏ علم‏‌‏ حقوق‏‌‏: تاریخ‏‌‏ حقوق‏‌‏ آن‏‌‏ کشور از زمان‏‌‏ تسلط‏‌‏ و استقرار قبایل‏‌‏ متعدد ژرمنی‏‌‏ در آن‏‌‏ خطه‏‌‏ آغاز می‏‌‏گردد.
‏ ‏در این‏‌‏ دوران‏‌‏ اهالی‏‌‏ بریتانیا به‏‌‏ هدایت‏‌‏ و ارشاد سنّت‏‌‏ آگوسنن‏‌‏ دوکانتوربری‏‌‏ به‏‌‏ دین‏‌‏ مسیحی‏‌‏ گرویدند و قوانین‏‌‏ مختصری‏‌‏ که‏‌‏ شامل‏‌‏ روابط‏‌‏ محدودی‏‌‏ می‏‌‏گردید، در آن‏‌‏ سرزمین‏‌‏ تدوین‏‌‏ شد که‏‌‏ عمده‏‌‏ترین‏‌‏ آنها قوانین‏‌‏ پادشاه‏‌‏ دانواکانوت‏‌‏ بود. در دوران‏‌‏ آنگلوساکسنها حقوق‏‌‏ مانند گذشته‏‌‏ به‏‌‏ صورت‏‌‏ محلی‏‌‏ و عرفی‏‌‏ باقی‏‌‏ ماند، و به‏‌‏ شکل‏‌‏ عام‏‌‏ در نیامد و از آن‏‌‏ اثری‏‌‏ به‏‌‏ جا نماند. جز آنکه‏‌‏ به‏‌‏ نظر بعضی‏‌‏ مؤلفین‏‌‏: هیأت‏‌‏ منصفه‏‌‏ از بعضی‏‌‏ مقررات‏‌‏ آن‏‌‏ زمان‏‌‏ ناشی‏‌‏ شده‏‌‏ است‏‌‏. مع‏‌‏الوصف‏‌‏ می‏‌‏توان‏‌‏ برخی‏‌‏ از ریشه‏‌‏های‏‌‏ حقوق‏‌‏ فعلی‏‌‏ انگلستان‏‌‏ را در عرفهای‏‌‏ بسیار کهن‏‌‏ و قدیمی‏‌‏ و فراموش‏‌‏ شده‏‌‏ آن‏‌‏ عهد جستجو کرد [داوید: ۳۱۵].

 

دانلود فایل

 

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x