مبانی نظری سبک های تفکر و نگرش های ناکارآمد فرزند پروری والدین بر اضطراب کودکان

دانلود مبانی نظری سبک های تفکر و نگرش های ناکارآمد فرزند پروری والدین بر اضطراب کودکان

مبانی نظری سبک های تفکر و نگرش های ناکارآمد فرزند پروری والدین بر اضطراب کودکان

مبانی نظری سبک های تفکر و نگرش های ناکارآمد فرزند پروری والدین بر اضطراب کودکان

دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل docx
حجم فایل ۸۶ کیلو بایت
تعداد صفحات ۴۳
برای دانلود فایل روی دکمه زیر کلیک کنید
دریافت فایل

وراثت و ژنتیک

اولین مکانیسمی که می تواند همپوشی بین اختلالات اضطرابی والدین و کودک را توضیح دهد انتقال ژنتیکی است . مطالعات ژنتیکی رفتار تخمین زده اند که بیش از پنجاه درصد از آمادگی و استعداد اضطراب (مثل حساسیت برای اضطراب، بازداری رفتاری ، ترس از ارزیابی منفی) ارثی است و از والدین به کودکان منتقل می شود (استاین، جنگ، لیویسلی[۱]،۲۰۰۲). در مقایسه با زمینه و استعداد اضطراب ، سهم ژنتیک برای اختلالات خاص اضطرابی کمتر از ۳۰ درصد گزارش شده است (کندلر، نیئل، کسلر، هیز، ایوس،[۲]۱۹۹۲) . هم مطالعات خانوادگی و هم مطالعات بر روی دو قلوها سهم مشخصی از نقش ژنتیک در اختلالات اضطرابی کودکان نشان داده اند. اختلالات اضطرابی در کودکانی که والدین آنها دارای اختلالات اضطرابی یا اختلالات اضطرابی همراه با افسردگی (بیدل و تورنر[۳]، ۱۹۹۷به نقل از مانیاسیس، هادسون، وئب، آلبانو[۴]،۲۰۰۴)، اضطراب اجتماعی (مانچینی[۵]،۱۹۹۶،به نقل از مانیاسیس، هادسون، وئب، آلبانو،۲۰۰۴)، ترس از فضاهای باز (کاپس،سیگمن، سینا، هنکر، و والن[۶]،۱۹۹۶ به نقل از مانیاسیس، هادسون، وئب، آلبانو،۲۰۰۴) بودند گزارش شده است.چندین مطالعه بر روی دو قلوها (به عنوان مثال تاپر و مک گافین[۷]، ۱۹۹۵ به نقل از مانیاسیس، هادسون، وئب، آلبانو،) نقش ژنتیک را در اختلالات و نشان های اضطرابی کودکان نشان داده اند.

۱-۱-۲-۲- بازداری رفتاری[۸]

یکی ازعامل های سرشتی که در رابطه با اضطراب کودکی زیاد مورد آزمایش قرار گرفته است، صفتی بنام بازداری رفتاری است. بازداری رفتاری جنبه ای از خلق و خو است که در آزمایشگاه قابل اندازه گیری است که با تمایل محدود به کاوش و شناسایی و همین طور دوری از چیزهای جدید و تازه مشخص می شود (کاگن، رزنیک، گیبونز[۹]، ۱۹۸۸ به نقل از مانیاسیس، هادسون، وئب، آلبانو،۲۰۰۴)

وجود مداوم این ویژگی (بازداری رفتاری) در اوایل دوران کودکی، با اختلالات چندگانه اضطرابی در اواسط کودکی و با اضطراب اجتماعی در نوجوانی رابطه دارد(اسکارتز، اسنیدمن و کاگن[۱۰]، ۱۹۹۹ به نقل از مانیاسیس، هادسون، وئب، آلبانو،۲۰۰۴). بازداری رفتاری با مراقبت بیش از حد والدین در رفتار با کودک رابطه دارد (آنتونی، برون، بارلو[۱۱]، ۱۹۹۱) . با توجه به اینکه بازداری رفتاری کودکان را در برابر اختلالات اضطرابی آسیب پذیر می کند و مشخص شده است که این ویژگی خیلی نا پایدار است . عنوان شده است که اکثریت نوزادانی که خصوصیات باز داری رفتاری دارند وقتی بالغ شوند این خصوصیت را از دست می دهند.

۲-۱-۲-۲-خلاصه و نتیجه گیری

متغیر های ژنتیکی احتمالا به عنوان متغیرهای تسریع کننده عمل می کنند و می توانند کودکان را در خطر اختلالات اضطرابی قرار دهند. عوامل خانوادگی احتمالا در رشد اختلالات اضطرابی در خانواده هایی که زمینه اضطراب را دارند ، کمک کننده هستند و ممکن است همپوشی زیاد اختلالات اضطرابی در خانواده ها را توضیح دهند( بیگلز و برنچمنت- تاوسنت[۱۲] ،۲۰۰۶) .داده های گسترده ای مطرح می کنند که علاوه بر ژنتیک/بیولوژی ، عامل های دیگری در رشد اضطراب نقش دارند و عوامل غیر بیولوژیکی می بایست بیشتر مورد ملاحظه و مطالعه قرار گیرند(کندلر، نیئل، کسلر، هیز، ایوس،۱۹۹۲).

۲-۲-۲- دلبستگی[۱۳]

چندین نوع مطالعه رابطه بین دلبستگی و اختلالات اضطرابی رامورد مطالعه قرار داده اند نخست مطالعات صعودی- نزولی بر روی فرزندان والدینی که دلبسته ناایمن بودند نشان داده است که مادران دلبسته ناایمن، دارای اختلال اضطرابی بودند و در پی آن کودکان آنها نیز خطر بالایی برای ابتلا به اختلالات اضطرابی داشتند (ماناسیس، برادلی، گلدبرگ، هود، و اسوینسون[۱۴]، ۱۹۹۵و ۱۹۹۴)

دوم مطالعات به شکل نزولی- صعودی شامل کودکان با مشکلات دلبستگی و اضطرابی نشان داده اند که دلبستگی های ناایمن با نشانه های اضطرابی در کودکان رابطه دارند (وارن، هاستون، اجلند و اسروف[۱۵]، ۱۹۹۷، و بارنت، اسکافسما، گوزمن و پارکر[۱۶]، ۱۹۹۱ به نقل از بیگلز و برنچمنت- تاوسنت،۲۰۰۶).

تعداد اندکی از مطالعات رابطه دلبستگی با پدر و اضطراب را مطالعه کرده اند و به عنوان کرده اند دلبستگی پدر- کودک به طور خاص با رفتارهای اجتماعی اضطرابی کودک رابطه دارند (بیگلز، برنچمنت، تاوسنت، ۲۰۰۶).

۳-۲-۲-روابط خانوادگی

۱-۳-۲-۲- نزاع زناشویی

شواهد زیادی برای ارتباط نزاع والدین و اختلالات اضطرابی خاصی در کودکان وجود ندارد ولی تعدادی مطالعه رابطه نزاع والدین و نشانه های کلی و عمومی اضطراب را در کودکان مورد بررسی قرار داده اند.

به طور کلی تحقیقات نشان داده اند که دیدگاه کودکان نسبت به دعواهای والدین مهم است و نسبت به تغییر ساختار خانواده (مثل طلاق)، کارکردهای کودکان را بهتر پیش بینی می کند (کامینگز[۱۷]، ۱۹۹۴). در یک مطالعه طولی که توسط هانسل[۱۸] (۱۹۸۹، به نقل از بیگلز، برنچمنت، تاوساینت، ۲۰۰۶) انجام شد، گزارش نوجوانان از تعارضات خانوادگی با اضطراب بیشتر در آنها مرتبط بود و در عوض طلاق والدین اضطراب را پیش بینی نمی کرد. دو مطالعه مقطعی که توسط کامینگز، کوک-مورای و پاپ[۱۹] (۲۰۰۳) انجام شد نشان داد که جنبه هایی از نزاع والدین با اختلالات اضطرابی مرتبط است . این تحقیق پیشنهاد می کند که پرخاشگری والدین نسبت به یکدیگر در طول درگیری با اختلالات اضطرابی کودکان رابطه دارد.

۲-۳-۲-۲-کیفیت ازدواج

شواهدی وجود دارد که کیفیت رابطه زوج ها در اوایل زندگی کودک، اضطراب در آینده را پیش بینی می کند. برای مثال رضایت زناشویی والدین در زمانی که کودک آنها یک ساله است اضطراب کودک را درچهار سالگی پیش بینی می کند (مک هال و راسموسن[۲۰]، ۱۹۹۸به نقل از بیگلز، برنچمنت، تاوسنت، ۲۰۰۶).

دیگر تحقیقات پیشنهاد کرده اند که بین کیفیت رابطه زناشویی و ادراک مادران از خلق و خوئی کودک تعامل وجود دارد که به ترتیب روی رفتارهای فرزند پروری آنها تاثیر می گذارد (مرتسکر، باد، هاورکاک، پوت[۲۱]، ۲۰۰۴).

ارزیابی کیفیت رابطه زناشویی والدینی که کودکان با اختلالات اضطرابی دارند محدود صورت گرفته است، استرنبرگ (۱۹۹۶ به نقل از بیگلز، برنچمنت – تاوسنت، ۲۰۰۶) تفاوتی بین خود گزارشی والدین از کیفیت زناشویی شان در گروه بهنجار و گروه تک والدینی که کودکان با اختلال اضطرابی داشتند، پیدا نکرد. باوجود اینکه والدینی که کودکان خود را برای درمان اضطراب می آورند ممکن است در گزارش کردن مشکلات زناشویی دفاعی باشند.

۳-۳-۲-۲- هم والدینی[۲۲]

هم والدینی به رفتارهایی اشاره دارد که والدین در برابر کودک نشان می دهند که والد دیگر را مورد حمایت یا عدم حمایت قرار می دهند چه در حضور یا غیبت او برای مثال ساختن یک تصور از والد غایب برای کودک.

در چندین مطالعه مشخص شده است که اضطراب کودک با ناهماهنگی واختلاف در هم والدینی (مثل کناره گیری به وسیله یکی از زوجین یا دخالت بیش ازحد در کار یکدیگر و تفاوت زیاد در بکار بردن عواطف) رابطه دارد (هال و راسموسن، ۱۹۹۸به نقل از بیگلز، برنچمنت، تاوسنت، ۲۰۰۶؛ کتز و لو[۲۳]، ۲۰۰۴).

چندین مطالعه مشخص کرده اند که مادرانی که احساس می کنند به وسیله همسرشان حمایت می شوند، تعامل با کیفیت تری با فرزندشان برقرار می کنند (آماتو و رزاک[۲۴]، ۱۹۹۴به نقل از بیگلز و برنچمنت- تاوسنت،۲۰۰۵) در مقابل مادرانی که از طرف همسرشان حمایت نمی شوند پرخاشگری و کنترل بیشتری نسبت به کودکانشان نشان می دهند (برونلی، واسرمن، راف، آلوارادو، کاربالو[۲۵]، ۱۹۹۵نقل از بیگلز و برنچمنت- تاوسنت،۲۰۰۶) و در ادامه پدرانی که حمایت همسران را داشتند بیشتر با کودک مراوده داشتند و برعکس پدرانی که حمایت نمی شدند در رابطه باکودک منزوی تر بودند (لامب[۲۶]، ۱۹۸۰ نقل از بیگلز و برنچمنت- تاوسنت،۲۰۰۶).

هم والدینی منفی ، مشابه تعارض زناشویی می تواند بر اضطراب کودک تاثیر گذار باشد به این طریق که اگر والدین یکدیگر را حمایت نکنند، این ممکن یک احساس ناایمنی در کودک ایجاد نماید.

۴-۳-۲-۲-تاثیر سازگاری زناشویی بر فرزند پروری و اضطراب کودک

تحقیقات الری و وایدر[۲۷] (۲۰۰۵) نشان داده اند که میزان سازگاری زناشویی تا اندازه ای هماهنگ نبودن فرزند پروری را پیش بینی می کنند و هماهنگ نبودن فرزند پروری تا حدودی پیش بینی کننده واکنش افراطی والدین نسبت به کودک است که آن نیز به نوبه خود پیش بینی کننده مشکلات رفتاری کودک است. هم نظریه ها و هم شواهد تجربی، از امکان اثر تعدیل کنندگی هماهنگ نبودن فرزند پروری حمایت می کنند (بهرامی احسان و اسلمی،۱۳۸۸) اگر والدین استراتژی های حل تعارض ضعیفی داشته باشند، احتمالا در فرزند پروری ناهمخوانی دارند که آن نیز هیجان منفی را در کودک فرا می خواند(بولهر،آنتونی، کریشنکمر، استون[۲۸] ،۱۹۹۷به نقل از بهرامی احسان و اسلمی،۱۳۸۸). روابط معنی داری بین سازگاری زناشویی و هماهنگ نبودن فرزند پروری و همچنین بین هماهنگ نبودن فرزند پروری و مشکلات رفتاری کودکان گزارش شده است (بلاک،۱۹۸۱،به نقل از الری و وایدر،۲۰۰۵). سازگاری زناشویی، به طور غیر مستقیم از طریق هماهنگ نبودن فرزند پروری با مشکلات رفتاری کودکان ارتباط دارد .

مطالعات نشان داده اند که حمایت والدین از خود مختاری فرزندان، منجر به پیامد های مثبت در دوره های مختلف رشد می شود(النو همکاران[۲۹] ،۱۹۹۴؛ فرودیو همکاران[۳۰] ،۱۹۹۹ ، به نقل از بهرامی احسان و اسلمی،۱۳۸۸). در ضمن، فرض شده است که رواط زناشویی والدین با توانایی والدین برای تشویق خود مختاری فرزندان، مرتبط است و همبستگی های معنا داری بین ادراک شرکت کنندگان از روابط زناشویی والدینشان و میزان خود مختاری که آنها به فرزندانشان می دهند، وجود دارد ( پیپ و کوان[۳۱]، ۲۰۰۴؛ به نقل از الری و وایدر ، ۲۰۰۵) . کوان و کوان[۳۲] (۲۰۰۰،به نقل از بهرامی احسان و اسلمی،۱۳۸۸) نیز بیان کردند که بین گسستگی های زناشویی والدین و تمایل پدران به این که نسبت به کودکانشان سرد تر، عصبانی تر و تحریک پذیر تر باشند و به روش دیکتاتورانه عمل کنند، ارتباط نزدیکی وجود دارد و مادرانی که از روابط با همسرانشان ناشاد هستند، تمایل دارند که بیشتر به سبک دیکتاتورانه عمل کنند تا اقتدارگرایانه.

بررسی ادبیات، تنوع گسترده ای از چارچوب های نظری در این خصوص را آشکار کرده است، اما تعداد کمی از چارچوب های نظری یکپارچه و منسجم دارند. در طول سال ها محققان متعددی پیشنهاد کرده اند که تعارض زناشویی به طور مستقیم علت مشکلات سازگاری فرزندان نیست، بلکه تعارض زناشویی بر فرزندان ، از طریق بدتر شدن رابطه والد- فرزند تاثیر می گذارد .

بیشتر تحقیقات در این زمینه از خانواده به عنوان یک سیستم یاد کرده اند و معتقدند که تعارض زناشویی به منزله تخریب کننده سیستم است که به شکست در روابط دیگر این سیستم منجر می گردد . با وجود عوامل بسیار ، سه راه اصلی پیشنهاد شده است که تعارض زناشویی ممکن است رابطه والد – فرزندی و از این رو سازگاری کودک را مورد تاثیر قرار دهد :

اولین راه از طریق نا همساری ( ناهماهنگی) در نظم دهی است. فرض شده است که تعارض در ازدواج به صورت منفی، بر هماهنگی و همسازی روش های نظم دهی و شیوه های فرزند پروری تاثیر می گذارد (جورلیس[۳۳] ،۱۹۹۵ به نقل از بهرامی احسان و اسلمی،۱۳۸۸). نا هماهنگی در قانون ها، انتظارات و پاسخ به رفتار های کودک به مشکلات سازگاری متعددی در فرزندان منجر می گردد .

دومین راه ، یکی از انواع الگو های غیر عادی سه گوش سازی روابط زناشویی است. در سه گوش سازی، یک والد با کودک ، ضد والد دیگر متحد می شود یا از کودک به عنوان تعدیل کننده ی مشاجرات والدینی استفاده می شود و یا اینکه والدین آشفتگی های زناشویی خود را با سپر بلا قرار دادن کودک جایگزین می کنند (مارگولین،کریستنسن و جان[۳۴] ،۱۹۹۶؛ به نقل از بهرامی احسان و اسلمی،۱۳۸۸).

در آخر این امکان وجود دارد که ارتباط بین تعارض زناشویی و شکست در رابطه ی والد-فرزندی، به دلیل روابط عاطفی والد-فرزند باشد. مداخله ی عاطفه به شکل های مختلفی نشان داده می شود. تکرار تعارض زناشویی، والدین را از نظر هیجانی تخلیه می کند که به کاهش توانایی شان جهت شناسایی و پاسخ به نیازهای هیجانی فرزندان شان منجر می گردد
(گلد برگ و استربروک[۳۵]،۱۹۸۴؛به نقل از بهرامی احسان و اسلمی،۱۳۸۸).

۴-۳-۲-۲- اندازه خانواده، ترتیب تولد و تسلط خواهر و برادری

اندازه خانواده و ترتیب تولد مفاهیم به هم مرتبط هستند و نباید به صورت مستقل از هم در نظر گرفته شوند . زیمباردو[۳۶] (۱۹۷۷، به نقل از بیگلز و برنچمنت- تاوسنت،۲۰۰۶).متوجه شد که فرزندهای اول و تک فرزندها نسبت به فرزندان دیگر،تمایل بیشتری به خجالتی بودن دارند. دو توضیح برای این یافته عنوان شده است : نخست اینکه فرض شده است که والدین ممکن است انتظارات بالاتری از فرزند اول و تک فرزند خود داشته باشند و در نتیجه این کودکان نسبت به شکست های اجتمایی بیشتر حساس شوند، دوم اینکه به خاطر اینکه آنها قدرت بیشتر و نابرابری دارند، فرزندان بعد از آنها نیاز دارند که مهارت های اجتماعی را سریع تر بدست آورند تا بتوانند برای نیاز هایشان در روابط خواهر و برادر ها مذاکره کنند.در مقابل ، یک نظریه ی زیستی–رفتاری[۳۷] اظهار می کند که الگوهای معین هرمونی مسبب ظهور غلبه ی رفتاری است و بیشتر در فرزندان اول و فرزندان بعدی با فاصله(حداقل چهار سال)، صرف نظر از جنسیت وجود دارد(مک کوبی، دوِِئرینگ، جکلاین، کرایمر،۱۹۷۹، به نقل از بیگلز و برنچمنت- تاوسنت،۲۰۰۶).

تحقیقاتی که ارتباط بین ترتیب تولد و اضطراب کودک را مورد پژوهش قرار داده اند، نتایج متفاوتی را گزارش کرده اند. بعضی از پژوهش ها نشان دادند که فرزندان اول و تک فرزندها بیشتر خجالتی هستند (زیمباردو، ۱۹۹۷، به نقل از بیگلز و برنچمنت- تاوسنت،۲۰۰۶). اما در بیشتر یافته ها کودکان بعدی(که بعد از فرزند اول متولد شده اند) بیشتر خجالتی و عصبی بودند. از آنجایی که فرزندان اول تسلط رفتاری بیشتری داشتند، کودکانی که به شکل منفی تحت تسلط فرزندان بزرگ تر بودند ، بیشترعصبی بودند ، تسلط منفی می تواند در آشکار کردن سازوکاری که اضطراب بیشتر فرزندان کوچکتر توضیح دهد با اهمیت باشد. اینکه چه مکانیسم های دیگری در اضطراب بیشتر تک فرزند ها و فرزندان ارشد نقش دارد، شبیه انتظارات بیشتر والدین از تک فرزندها و فرزندان ارشد، نیازبه تحقیق دارد. یکی دیگر از سازوکارهایی که ممکن است ارتباطات خانوادگی و اضطراب را شکل دهد، تعارض/هرج و مرج و محافظت همشیره ها است.با توجه به این ، خانواده های پر جمعیت تر ممکن است شانس بیشتری برای داشتن یک زندگی بی نظم و متعارض داشته باشند و اینکه تسلط منفی فرزندان ممکن است توسط والدین اصلاح نشود.به عبارت دیگر ارتباطات مثبت بین فرزندان ممکن است از کودک در برابر عوامل منفی مثل تعارض والدین ، حمایت کند برای پاسخ به این سوالات تحقیقات بیشتری نیاز است (بیگلز و برنچمنت- تاوسنت،۲۰۰۶).

۴-۲-۲- الگوبرداری والدین[۳۸]

داده ها حاکی از همپوشی بالایی بین اختلالات اضطرابی والدین و کودک است. کودکان اضطرابی با رفتارهای اضطرابی والدین مواجهه بودند (مورس، استرنمن، مرکلباخ، و میسترز[۳۹]، ۱۹۹۶). مشاهده اعمال وگفتار والدین به طریق اضطرابی ممکن است که کودکان آن را ترسناک تشخیص دهندو یاد بگیرید و نسبت به حوادث مشابه در آینده بیم داشته باشند.

الگوسازی اضطرابی به وسیله والدین همچنین ممکن است مسئول سوگیری هایی در ادراک کودک ازتهدید (خطر) ایجاد کند و یا احساس کنترل شخصی را محدود سازد. با وجود این شواهدی وجود دارد که الگوسازی والدین برای رشد اختلالات اضطرابی کودکان دامنه زیادی ندارد. گرونر، موریس، مرکلباخ،[۴۰](۱۹۹۹) در پژوهش خود مشخص کردند والدینی که نسبت به رویدادها به طریق اضطرابی واکنش نشان می دهند باعث می شوند که کودکان آن موارد را ترسناک تشخیص دهند و نسبت به حوادث مشابه در آینده بیم داشته باشند.

۵-۲-۲- فرزندپروری[۴۱]

بسیاری از محققان ویژگی های عمومی رفتار والدین-کودک را در سه بعد تعریف نموده اند این ابعاد عبارتند از: الف- گرمی[۴۲]: والدین با محبت به نیازها و علایق کودکان خود، بیش از نادیده انگاشتن و محروم کردن او پاسخ می دهند. ب- نظارت و کنترل[۴۳]: والدین دارای این بعد رفتاری مایلند از نزدیک کودکان خود را نظاره کنند و معیارهای قاطعی برای رفتار داشته باشند و از فرزندان انتظار عملی کردن آنها را دارند ولی لزوماً آنها را تنبیه نمی کنند (برنت[۴۴]، ۱۹۹۷به نقل از بهرامی احسان، باقرپورکماچالی، فتحی آشتیانی، احمدی،۱۳۸۷)؛ ج- بعد درگیر بودن[۴۵]؛ والدین دارای این بعد تنها قادر هستند نگرش ها و رفتارهای کودکان خود را توصیف کنند و از نظر نگرشی کودک محورند (مکونی و مارتین[۴۶]،۱۹۹۲ نقل از بهرامی احسان، کماچالی، فتحی آشتیانی، احمدی،۱۳۸۷).

با توجه به ابعاد رفتاری گرمی و کنترل، بامریند[۴۷] (۱۹۹۱ به نقل از بهرامی احسان، باقرپورکماچالی، فتحی آشتیانی، احمدی،۱۳۸۷) سه نوع الگوی رفتاری والدین را ارائه نمود: الف- الگوی رفتاری قاطع و اطمینان بخش[۴۸]؛ که با تقاضاها و پاسخ دهی بالامشخص می شود ب- الگوی رفتاری مستبد[۴۹] نیز با تقاضاها و پاسخ دهی بالامشخص می شود، ج) الگوی رفتاری سهل گیر[۵۰]؛ که با تقاضای کم و پاسخ دهی بالا مشخص می شود. الگوی تربیتی استبدادی بیشترین رابطه را با ناسازگاری های کودکان دارد.


۱ – Stein Jang & Livesley

۲ – Kendler Neale Kessler Heath & Eaves

۳ – Beidel & Turner

۱ – Manassis Hudson Webb & Albano

۲ – Mancini

۳ – Capps Sigman Sena Henker & Whalen

۴ – Thapar & McGuffin

۵ – Behavior Inhibition

۶ – Kagan Reznick & Gibbons

۷ – Schwartz Snidman & Kagan

۸ – Antony Brown & Barlow

۱ – Bögels & Brenchman- Toussain

۲ – Attachment

۳- Manassis Bradley Goldberg Hood &Swinson

۴ – Warren Huston Egeland & Sroufe

۵- Barnett Schaafsma Guzman & Parker

۱ – Cummings

۲ – Hansell

۳ – Goeke-Morey & Papp

۴ – Hale & Rasmussen

۱ – Mertesacker Bade Haverkock & Pott

۲ – Coparenting

۳- Katz & Low

۴ – Amato & Rezac

۵ – Brunelli Wasserman Rauh Alvarado & Caraballo

۱ – Lamb

۲- O’leary & Vidair

۳ – Buehler Antony Krishnakumar & Stone

۴ -Allen etal

۵ -Frodi etal

۱ – peep & Cowan

۲- Cowan & Cowan

۳- Jouriles

۱- Margolin Christensen & John

۲ – Goldberg & Easterbrook

۳ – Zimbardo

۴- Bio-behavioral theory

[۳۸] – Parental modelling

[۳۹] – Muris Steerneman Merckelbach & Meesters

۱ – Gruner Muris & Merckelbach

۲- parenting

۳- warmish

۴- Contorol

۵- Berndt

۶- Involvement

۷- Maccoby & Martin

۸- Baumrind

۱- Authoritative

۲ – Authoritarian

۳ – Permissive

همکاری در فروش فایل  بهترین سایت فروش پاورپوینت

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x