تحقیق انسان شناسی ۴۵ ص
تحقیق انسان شناسی ۴۵ ص
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : ۴۸ صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
مقدمه
انسان همواره با انبوهی از گزینههای رفتاری رو به دوست که فقط میتواند از شمار محدودی از آنها برگزینند: چشم خود را به بعضی از دیدنیها بدوزد، به بخشی از شنیدهیها گوش فرا دهد، دست، پا و سایر اندامهای خود را برای انجام برخی از کارها به کار گیرد. همگام با رشد قوای بدنی، فکری و عاطفی، و در هم تنیدن روابط گوناگون اجتماعی و افزایش اندوختههای علمی و مهارت علمی، دایره گزینهها به صورت تصاعدی گسترش مییابد، به طوری که هر لحظه هزاران کار امکان انجام مییابد و گزینش دشوار و دشوارتر میشود.
برای ترجیح و تعیین گزینهها، عوامل گوناگونی وجود دارد که از جمله میتوان به شکوفایی غرایز و افزایش خواستههای آنها، احساس ناامنی و نیز به عادت، تقلید، تلقین و سایر عوامل روانی و اجتماعی اشاره کرد. اما مهمتر از همه، عامل عقلانی یعنی «گزینش آگاهانه» است که با در نظر گرفتن همه گزینهها و بررسی تأثیر هر یک در سعادت و کمال نهایی انسان، ترجیح و تعیین گزینههای برتر، والاتر و ارزشمندتر را به عهده میگیرد و نقش خود را در شکل گیری اراده انسانی ایفا میکند. راز برتری حقیقی انسان را باید در برخورداری از همین عامل و به کارگیری آن جستجو کرد.
در این مقاله سعی شده است که تمامی عوامل و ابزاری که رادر شناخت ابعاد وجودی انسان مهم میباشند را بررسی کرده و به عنوان الگویی برای رسیدن به موفقیت به معنای واقعی آن قرار داد باشد که مقبول باشد.
اومانیسم یا اصالت انسان بطور اعم به نظامی فلسفی یا اخلاقی گفته میشود که انسان مدار و فردگر است و انسان و خواست و اراده او را محور همه امور میداند. اما به طور اخص به نهفتی گفته میشود که در قرن چهاردهم میلادیدر اروپا پدید آمد که در آغاز با کلیسانی نقی نداشت اما بعد از مدتی به مخالفت با ارباب کلیسا پرداخت و به جرح و تعدیل متون مذهبی پرداخت. با حاکمیت بینش افسانگرا یا نه در فرهنگ اروپا همه چیز دگرگون شهر چون تا آن زمان همه فعالیتها جنبه ی الهی داشت و انسان از جایگاه ویژهای برخوردار بود و اعتقاد بر این بود که حضرت مسیح برای نجات او آمده همچنین در سلسله مراتب همتی انسان در زمره مخلوقات قرار داشت، عنایت و مقصود او خداوند بود و هستی او منوط به اراده خداوند بود و خلاصه همه امور حول محور اعتقاد به خدا دور میزد. اما در بینش جدید انسان جایگزین خدا شد مرکز ثقل تمام ارزشها و عنایت همه امور قرار گرفت. انسان خود را بریده از آسمان و پیوند خورده با زمین میدانست و رستگاری و بهشت موعد را در زمین طلب میکرد. هدفش کسب علم و در نهایت تحصیل قدرت بود زیرا منادیان علم جدید هدف اصلی علم را تحصیل قدرت و سلطه انسان بر طبیعت میدانستند. به هر ترتیب انسان باید تنها با تکیه بر استعداد ها و تواناییهای وجود خود سرنوشت خود رابسازد و بر آن حاکم گردد.
ایمان به نوع بشر و پذیرش عظمت و توانایی انسان و نهایتاً پرستش او از دیگر خصوصیات این عصر است. در این عصر شخصیت و فردیت افراد از اهمیت والایی برخوردار بود. هر کس وظیفه داشت تا با مدد گرفتن از قوای عقلانی و استعدادهای خود در جهت کمال و دست یابی به آرمانهای مقالی بشر گام بردارد و مقصود از ساخت جامعه آن بود تا امکانات لازم جهت شکوفایی استعدادهای افراد فراهم گردد. آراء این دوره بر عقل و خلاقیت اندیشه انسان طبیعت و علم و پیشرفت تمدن بشریکه داشت و این امور به این جهت مهم بود که بشر را به سعادت دنیوی رهنمون می
ساختند. آزادی انسان از ویژگیهای بارز این عصر بشمار میآید که هیچ چیز بنابراین آزادی را محدود میکرد.
بنیاد فلسفه اخلاق کانت نیز بر اساس احترام به فردیت افراد شکل گرفته است. کانت معتقد بود فرد آزاد کسی است که در برآورده ساختن خواستهای خویش، از قوانین درونی که همانا وجدان است تبعیت کند. او به آدمی تنها یک وسیله نمی نگریست بلکه او را غایت بالذات میدانست و میگفت هر کس از انسان به عنوان یک وسیله سود جوید بالاترین قانون اخلاق را نادیده گرفته است. حس کمال جویی و پیشرفت انسان سبب شد تا اذهان اندیشمندان متوجه تمدن یونان و روم باستان گردید. زیرا انسان عهد هومر انسانی است که توانسته است تواناییهای خود را محقق سازد. وی طالب زیبایی و دوستدار دانش و واقف به عظمت انسان بود. بدین ترتیب انسان گرایی عصر روشنگری رو به سوی تمدن یونان و روم داشت و درصد آن بود تا آرمانهای انسانی عصر پریکلس و افلاطون را احیا سازد.
سخن از انسان است، سخن از موجودی است که سخنهای بسیار در مورد او میتوان گفت. موجودی که معمای بزرگ قرون و اعصار بوده است. سخن از انسان است. سخن از انسانی که از حیات و زندگی خود دست میشوید تا دیگران بمانند و زندگی کنند. انسانی که زیستن خود را بدون شادمان زیستن دیگری ممکن نمیداند. انسانی که با مشاهده کوچکترین رنج همنوع خود طوفانی در درونش ایجاد میشود. انسانی که حتی حاضر نیست مورچهای در زیر پای او لگد شود. سخن از انسان است. انسانی که از شکنجه شدن افرادی چون خود لذت میبرد. انسانی که از رنجاندن دیگران برخورد میبالد و با افتخار و سربلندی میگوید : این من بودم که چنین کردم. انسانی که حاضر است از ؟؟ همنوعان خود تحت ریاست برای خویشتن بسازد. آری سخن از انسان است. انسانی که میان دو بی نهایت قرار دارد. انسانی که از یکسوی میتواند تا بی نهایت سقوط کند. آن هم آن چنان سقوطی که شایسته نام حیوان نیز نباشد تا چه رسد به انسان، را از سوی دیگر آنچنان میتواند پرواز کند که ملائکه نیطز یارای پای نهادن به مقام او را نخواهد داشت.